0944
خواب بدی دیدم. و تقریبا میتونم بگم با تپش قلب از خواب بیدار شدم. ساعت حدود چهار، چهار و نیم صبح بود و دوست داشتم باز بخوابم. ولی فکر کردم رو طرحها کار میکنم و بعد میرم دکتر. چند روزه گوشم گرفته است و صداها رو به زحمت میشنوم. خیلی رو مخه. جالب اینجاس که وقتی دکتر رفتم خانم منشی خودش واسهم نسخه پیچید که برم از داروخانه قطره گوش بگیرم و دو سه روز بعد بیام و دکتر گوشم رو شستشو بده. حالا خودم میدونم گوشم گرفته است و فلان، ولی آخه بدون معاینه دکتر؟ شاید یه درصد علت چیز دیگهای بود یا مشکلی علاوه بر کثیفی داره؟! یادم باشه این مسئله رو شوخی جدی با دکتر مطرح کنم.
بعد از خرید قطره گوش کمی خیابونگردی کردم و کت و شلوارهای جورواجور رو دید زدم. وقتی به باغ فردوس رسیدم تاکسی گرفتم و برگشتم. یه اتفاقی هم اینجا افتاد. متوجه شدم پلیس رانندهی آقایی رو که تو ماشینش سگ داشت رو جریمه کرد! یعنی چی واقعا؟ قسمت بامزهتر ماجرا اینجاست که سگه داشت خودش رو میکشت تا پلیسه رو تکه پاره کنه!! :)) واقعا تماشایی بود.
وقتی خونه اومدم متوجه شدم مامان بدحاله. یه خرده اضطراب داشت. واسه پا و کمرش. چون میگن احتمالا باید جراحی بشه و اگر نشه وضعیتش بدتر و بدتر میشه. واقعا راه رفتن داره براش سخت میشه و گاهی حتی یه قدم هم نمیتونه برداره. بهش گفتم نگران شام امشب نباشه چون میخواست کتلت درست کنه و خیلی براش سخت بود. بعد از صرف ناهار شروع کردم به اولویه درست کردن. حدود دو سه ساعت طول کشید. ولی مثل قبل خوب شد. الان هم مامان دکتره و احتمالا دیروقت برمیگردند.
مسئلهی دیگه این که قصد داشتم همهی طرحها رو با هم بفرستم ولی منصرف شدم. فعلا چهار طرح اسکین رو فرستادم و ازشون خواستم طرحهای قدیمیم رو منتشر کنند. جدی یکی دو ماه گذشته!! ازشون خواستم طرحهای پیکسل تراپی و استیکر کیبورد رو منتشر کنند و بقیه طرحها رو خودم به کورل میبرم و مجدد میفرستم. واقعا دیگه بیشتر از این نمیتونم صبر کنم. اگه طرحهای جدیدم رو میفرستادم دیگه واقعا قر و قاطی میشد و اصلا نمیدونستم کدومها منتشر شدند و کدومها نه. بهتر شد نفرستادم.