0285

چهار تا استیکری که قبلن طراحی کرده بودم رو برای گیکتوری فرستادم. احتمالا سه چهار هفته دیگه تو صفحهم میگذارند. حدود ده کار جدید هم دارم که هنوز فرصت نکردم روشون کار کنم. این روزها یه خرده سرم شلوغه و به شدت درگیر کار و بارم هستم. دلم برای طراحی تنگ شده.
برام جالبه چرا بعضیا تو مهمترین تصمیمهای زندگیشون سر خود عمل میکنند و فکر نمیکنند باید با یک متخصص یا فرد با تجربهی خیلی زیاد مشورت کنند. نمیدونم تو سرشون چی میگذره. مثلا فکر میکنند حتما باید خودشون این تصمیمها رو بگیرند؟ که چی بشه؟ چرا نباید با آگاهی و علم وارد اون مسیر تازه بشیم؟ مثلا اگر قرار باشه در یک حوزه خاص سرمایهگزاری کنیم یا وارد مسیر شغلی جدید بشیم، بهتر نیست با مشاور کار مشورت کنیم؟ یا اگر بخوایم با کسی زندگی مشترکمون رو شروع کنیم بهترین نیست در این زمینه مشاوره بگیریم؟ اصلا مشورت با یک متخصص چیز بدی نیست. قرار نیست هر وقت به مشکل برخوردیم به مشاوره رجوع کنیم. اتفاقا وقتی همه چیز خوبه و جرقههای تنش دیده میشه باید مراجعه کرد و کمک گرفت. از قدیم گفتند پیشگیری بهتر از درمانه. خب، راست گفتند.
دوستان پر و پا قرص هری پاتر، آیا میدانستید دنیل رادکلیف، بازیگر نقش هری پاتر، ۱۶۵ سانتیمر قدشه!!!! خدایی اصلا بهش نمیاومد.
صبح رو باید با حال خوب شروع کرد. حتی اگه وقتی از خواب بیدار میشیم حالمون خوب نیست باید بریم سراغ چیزهایی که ما رو سر حال بیاره. برای همینه که همیشه از قدیم میگفتند ورزش یا نرمش صبحگاهی داشته باشید! وقتی روزمون رو با اخم و تخم و ناراحتی شروع کنیم این وضعیت بد روانی تا آخر شب با ما میمونه و حال بقیه رو هم میگیره. شاید یه عده براشون مهم نباشه و بگن: «ما دلمون میخواد واسه مردم ضد حال باشیم!!» ولی واقعیت اینه که کسی که این وسط داره ضرر میکنه خود شخصی هست که یاد نگرفته حال خودش رو خوب کنه و این حال خوش رو حفظ کنه. وقتی چند سال بگذره و انواع بیماریهای روانی و جسمانی سراغش اومد اون وقت میفهمه چه چیز باارزشی رو از دست داده.
روز خوبی بود. سرم زیاد شلوغ نبود ولی کمابیش خوب گذشت. امروز دستم به کار نرفت و زیاد طراحی نکردم. البته اسکیسهای زیادی هست که میتونم در روزهای آینده روشون کار کنم. به نظرم طرحهای بامزهای هستند. حالا باید دید استقبال به چه صورته.
یه مسئلهای این روزها ذهنم رو خیلی مشغول کرده و اون قدیمی شدن ابزار کارمه. موبایل ، لپتاپ، تبلت، کامپیوتر خونگی، دوربین و صد تا چیز دیگه، همه و همه دارند قدیمی میشن و کمکم باید تغییرشون بدم. از طرف دیگه، موندم از کدوم یکی شروع کنم و با این قیمتها آدم وحشت میکنه به پساندازش دست بزنه. چون کافیه یه سوراخ کوچولو به وجود بیاد. دیگه کیسه تمام و کمال خالی میشه :)) ولی خب، کاریش هم نمیشه کرد. هزینههای واجبی هستند و کافیه یه خرده ابزار کار قدیمی بشن تا نتونی نرمافزارها و اپلیکیشنهای جدید رو نصب کنی. و قسمت جالب اینجاست که فقط کافیه یکی دو سال خودت رو عقب نگه داری و تا به خودت بجنبی انگار از تو غار اومدی بیرون :)) از بس همه چیز متحول شده و تغییر میکنه.
اصلا سر در نمیآرم این اختلاف رنگی ناشی از چیه. خیلی تو وبسایتها گشتم. ظاهرا چون از روی لپتاپ طراحی کردم این طوری شده و اگر احیانا از کامپیوتر خونگی و از پشت مانیتور کار میکردم چنین اتفاقی نمیافتاد. حالا نمیدونم چقدر برداشتم درسته، ولی به هر حال در روزهای آینده امتحان میکنم تا مطمئن شم برداشتم درست بوده یا نه. خبر دیگهای که همین الان برادرم بهم گفت اینه که اینستاگرام رفع فیلتر شده. بنابراین راحتتر میتونم بررسی کنم این مسئله رو. فقط مشکل اینجاست که واسه اون رفع فیلتر شده و برای من هنوز تو فیلتره :)) احتمالا رفتم تو صف :))
من همهی کارهام رو با لپتاپم انجام میدم. یعنی حتی از اپلیکیشنهایی مثل تلگرام و اینستاگرام هم در لپتاپم استفاده میکنم. امروز برای اولین بار، بعد از مدتها از موبایل استفاده کردم و متوجه شدم رنگ طرحهایی که تو صفحه اینستاگرامم گذاشتم در موبایل به شدت تغییر کرده و با اونچه که خودم با دقت درست کرده بودم و توی لپتاپم میدیدم یکی نیست. و این تجربهی خوبی شد تا یادم باشه اول تنظیمات فتوشاپ رو درست کنم و بعد کارهام رو نشر بدم. خلاصه که احتمالا مجبورم تمام طرحهایی که تو اینستاگرام گذاشتم رو حذف کنم و یک بار دیگه بگذارمشون. ولی کارهای توی تلگرام رو تغییر نمیدم چون تعداد کارهایی که اونجا گذاشتم بیشتره. فقط میخواستم بگم اگر از طریق موبایل میبینید و رنگها زیادی شفاف هستند، واقعا عذر میخوام. تازه، متوجه این اختلاف رنگی شدم و از این به بعد بیشتر مراقب هستم.

عرض شود که جا داشت این لایک طلایی رو قاب کنم و تو وبلاگم بگذارم تا به یادگار برام بمونه. حالا قضیه چیه؟ حدود ده روز پیش صفحه اینستاگرامم رو ساختم تا فقط و فقط آخرین طراحیهام رو توش بگذارم. در طول این ده روز شخص خاصی من رو دنبال نکرد و اگه همین الان به صفحهم سر بزنید میبینید تقریبا هیچ یک از پستهام لایک نخورد. خب، تازه ده روز گذشته و من هم فقط هشت تا پست گذاشتم، ولی... ولی امروز که آخرین طراحی رو انجام دادم و تو صفحهم گذاشتم متوجه شدم یکی از بزرگترین تهیهکنندههای سینمای هالیوود، جان کوئن، لایک زده و واسه همین یه عالمه ذوق کردم!
جان کوئن تهیهکننده معروفی هست و کسانی که اهل دنیای انیمیشن هستند این شخص رو به خوبی میشناسند. کوئن تهیهکننده انیمیشنهای معروفی مثل گارفیلد، منِ نفرتانگیز، عصر یخبندان، الوین و ... هست. واسه همینه که برای این لایک و در واقع اولین لایکی که گرفتم خیلی خوشحالم. سعی میکنم از این به بعد کارهای بهتری بکشم و حتما تو اینستاگرام بگذارم چون واقعا تو دیده شدن طراحیهام تأثیر زیادی داره.
هفته پیش در چنین روزهایی خبر قتل یکی از بچه محلها رو شنیدم. در واقع پسرِ بچه محل سابقمون. خیلی وقت بود از این منطقه و در واقع از شهرمون رفته بودند. برای زندگی به شهری که در چند کیلومتری شهرمونه رفته بودند و همون جا موندند. زمان گذشت و گذشت تا اینکه متوجه شدیم پسر این آقا رو به قتل رسوندند. این جور وقتها هم طبق معمول یک کلاغ، چهل کلاغ میشه و آدم میمونه اصل ماجرا چی بوده که یه پسر جوان حدودا هجده ساله رو کشتند. بالاخره بعد از پرس و جو متوجه شدم ظاهرا مقتول با یکی از دوستانش به مهمانی رفته بود و دوست مقتول با قاتل حرفش میشه. حالا سر چی و قضیه چی بود رو نمیدونم. در هر صورت ظاهرا یه جای خلوت قرار میگذارند یا چی که قاتل با رفیق مقتول درگیر میشه و کتککاری میکنه و حین دعوا اون شخص رو به قتل میرسونه. وقتی مقتول (یعنی پسر بچه محلمون) میبینه دوستش به قتل رسید میترسه و پا به فرار میگذاره غافل از اینکه قاتل نشانی خونهش رو پیدا میکنه و از ترس اینکه این پسر میخواد لوش بده کمین میشینه و به محض اینکه مقتول (یا در واقع مقتول دوم) از خونه خارج میشه به قتلش میرسونه و بعد متواری میشه. البته ظاهرا قبل از متواری شدن پدرش رو در جریان میگذاره و پدرش اون رو فراری میده و بعد خودش رو به عنوان قاتل معرفی میکنه تا به اصطلاح پسرش رو نجات بده...
میبینید؟ درست مثل یه فیلم سینماییه! ولی یک ماجرای واقعی بود و باورش سخته. نمیدونم دعوا سر چی بود، ولی طفلک مقتول دوم! طفلی فقط شاهد یه ماجرای ناخواسته بود و چنین بلایی سرش اومد. واقعا روز به روز مردم عصبیتر میشن و سر کوچکترین مسائل به پر و بال همدیگه میپرند و مثل آب خوردن همدیگه رو تیکه پاره میکنند. امکان نداره یه روز برم بیرون و صحنه دعوا، چه لفظی و چه فیزیکی، نبینم. و خب، وقتی دعوا بیخ پیدا کنه یکی از دو طرف کنترلش رو از دست میده و کاری که نباید انجام بده رو انجام میده.
اتفاقا همین دیروز هم جلوی خونهمون بین دو نفر دعوا شد و همون روز مهمون داشتیم. آدم اصلا میترسه از خونه بیرون بره. جدی هر لحظه منتظرم یه اتفاق بد برام بیافته. باید بیشتر مراقب سلامت روانم باشم.
گاهی اونقدر درگیر روزمرگیهامون میشیم که وقتی یه خبر دور از ذهن از اطرافیان و دوست و آشنا میشنویم باور نمیکنیم. انگار همهی آدمها رو مثل خودمون میدونیم و فکر میکنیم از اونجایی که درگیر بعضی اموراتیم، پس بقیه هم همون مشکلات و درگیریها رو دارند. در حالی که این طور نیست. قسمت ترسناکتر ماجرا اونجاست که چشم رو هم میگذاریم و باز میکنیم و متوجه میشیم چند سال گذشت و افرادی که اصلا انتظارش رو نداشتیم سر از کجاها در آوردند و ما هنوز اندر خم یک کوچهایم! باید جنبید!
نمیدونم این وعده رفع فیلترینگ چه زمانی اعمال میشه، یا شاید هم یکی از همون وعدههای انجام نشدنیه دیگه است، ولی از بس موقع کار فیلترشکنم قطع شد و همه چیز به هم ریخت دیگه کارد به استخونم رسیده. آخه چهار تا وبسایت و اپلیکیشن چه خطری داره که شما تر و خشک رو با هم میسوزونید؟
آدم بالغ و عاقل به کسی میگن که نگاه تحلیلگرانه نسبت به زندگی شخصیش و همین طور مسائل روز جامعه و دنیا داره. نگاه تحلیلی آسون به دست نمیآد و باید کتابهای درست و حسابی بخونیم و فیلمهای درجه یک ببینیم تا بتونیم محیط اطرافمون رو آسیبشناسی کنیم و دنبال راه حل بگردیم. در غیر این صورت جزو همون دسته از افرادی قرار میگیریم که به جای باز کردن یک گره از زندگی، صد گره دیگه اضافه میکنند و تا آخر عمر سر در گم هستند و کاری از پیش نمیبرند.
با دوباره رییس جمهور شدن ترامپ، یک جمهوریخواه تمام عیار، باید منتظر تحریمهای جدید باشیم و احتمالا جنگ ایران و اسراییل شدت بیشتری پیدا میکنه. پس قیمت دلار هم به طور چشمگیری افزایش پیدا میکنه. فاجعه بزرگ در راهه.
دیروز و امروز روی دو طرح جدید کار کردم. مدتها بود اسکیس کارها رو زده بودم و میخواستم به صورت دیجیتالی هم بکشمشون، اما هی امروز و فردا میکردم و سراغشون نمیرفتم. انگار ته دلم تردید داشتم و مطمئن نبودم خوب از آب در بیان. با وجود این، حالا که کارها رو تموم کردم از نتایج راضیام. سعی میکنم تا آخر آبان سه چهار طرح جدید بکشم.
راستی، چند وقتیه آمارگیرم نشون داده نمیشد. امروز رفتم قسمت تنظیمات وبلاگ و متوجه شدم کد آمارگیرم خود به خود حذف شده. من از وبگذر این کد رو گرفته بودم. برای شما هم این اتفاق افتاد؟
پ.ن: دوباره کد آمارگیر رو گذاشتم و باز غیب شد!! این چه وضعشه!
کسانی که دست به خودسانسوری نمیزنند برام خیلی عزیز و محترم هستند.
پ.ن: بین خودسانسوری و خوددار بودن تفاوته. خودسانسوری یعنی اینکه عقایدمون رو آزادانه و بدون ترس مطرح کنیم، اما خوددار نبودن یعنی بیادبانه رفتار کنیم یا فرضا عصبانیتمون رو سر دیگران خالی کنیم.

بدانید و آگاه باشید که تهیه استیکرهای شبگرد کبیر از واجباته!
خداییش طرحهای من کجا، طرحهای بقیه کجااااا ![]()
چرا از ارباب حلقهها سیر نمیشم؟ قبلنا سالی یه بار میدیدم. بعد شد هر سه ماه یه بار. الان شده ماهی یه بار! جدی این حد از تکرار یه فیلم عادی نیست.
موقعیتهایی تو زندگی هست که آدم نمیدونه چه کار کنه و با این همه باید کاری کنه و نمیتونه خنثی باشه. درست مثل تیر در تاریکی. وارد عمل میشی و همه سعیت رو میکنی تا اونچه که در توانت هست رو انجام بدی. نمیدونی به هدف میخوره یا نه، ولی دست کم تلاشت رو کردی... و همین خوبه! چون حتی اگه تیرت به هدف نخوره، بعدها حسرت چنین روزهایی رو نمیخوری و پشیمون نیستی.
خیلی مهمه بدونیم دور و برمون چه کسانی هستند. بدونیم با چه کسانی داریم دوست میشیم و رفاقت میکنیم. با این کار، یعنی با رسیدن به این شناخت و آگاهی، سطح خودمون رو تعیین میکنیم. اگه قرار باشه با هر آدم بیسر و پایی که چند بار روی خوش نشون داد رفاقت کنیم، قطعا در آینده روی واقعی خودش رو نشون میده و زهرش رو میریزه و شخصی که این وسط ضرر میکنه خودمون هستیم.
عاشق فیلمها و سریالهای تاریخیام، ولی معمولا به خود ماجراها توجه نمیکنم و دیدن جزییات رو دوست دارم. از طراحی صحنه و لباسهاشون تا غذاها و لوازمی که به کار میبرند، همه و همه، من رو جذب میکنه و خیلی لذت میبرم. هر چقدر هم این جزییات بیشتر و دقیقتر باشه لذت تماشای این فیلمها و سریالها برام بیشتر میشه.
اگه قرار باشه با هر احمقی که سر راهمون سبز میشه بحث و جدل کنیم و بهش ثابت کنیم در اشتباهه، چیزی از وقت و زندگیمون باقی نمیمونه. احمقها رو باید به حال خودشون گذاشت و رها کرد تا در آتش حماقتشون بسوزند و خاکستر شن.
چقدر با عصبانیت حرف زدن رفتار زشت و سطح پایینیه! به خودم قول دادم دیگه هیچ وقت خشم و عصبانیتم رو در مواجهه با دیگران بروز ندم و خونسردیم رو حفظ کنم. اگر مسئلهای پیش اومد و ناراحتم کرد سعی میکنم به درستی مدیریت کنم، نه اینکه با داد و بیداد وضعیت رو بدتر کنم.
خیلی زود فهمیدم دنیا، دنیای بیرحمیه ولی خیلی دیر یاد گرفتم چطور با این دنیای بیرحم روبه رو بشم.

اتفاقا صبح به خودم گفتم چرا هنوز استیکرهای جدید رو تو صفحهم قرار ندادند!؟ و همین الان که سر زدم متوجه شدم ساعاتی پیش صفحهم بروزرسانی شده. پس اگر دوست داشتید میتونید با مراجعه به صفحهم در گیکتوری استیکرهایی که طراحی کردم رو در اندازههای مختلف تهیه و استفاده کنید. امیدوارم آثار جدیدم رو دوست داشته باشید.
ضمنا استیکرهای جدیدتر هم تو راهه! :)
یعنی جنگ بین ایران و اسراییل به کجا میرسه؟ ظاهرا هیچ یک از دو طرف کوتاه بیا نیستند و فقط باید منتظر موند. این وضعیت بلاتکلیفی رو اصلا دوست ندارم. در وضعیت عادی هم به قدر کافی آینده تاریک و نامعلومه، چه برسه به حالا که داریم درگیر وضعیت جنگی میشیم. اهدافمون، آرزوهامون، خواستههامون، تلاشهامون... همه رو باید کنار بگذاریم؟ یا هنوز برای چنین حرفهایی زوده؟
پ.ن: دیشب اسراییل به پایگاه نظامی در تهران حمله کرد.
پ.ن ۲: و همین طور به پایگاههایی در استانهای خوزستان و ایلام.
در عجبم از مردمی که وقتشون رو با سینمای هند و سریالهای کرهای تلف میکنند! چهار پنج دقیقه از چنین آثاری کافیه تا یه عمر سرگیجه بگیرم.