0641
باید تغییرات مهم و بزرگی تو زندگیم به وجود بیارم. مدتهاست ورزش نمیکنم. اصلا مراقب تغذیهم نیستم. و به ظاهرم نمیرسم. گاهی اصلا یادم میره صورتم رو باید اصلاح کنم و همین طور ریشم بلند میشه و یهو به خودم میآم و میبینم چقدر به هم ریختهم. کلا ریش بلند بهم نمیآد و باید همیشه اصلاح کنم. اما چون برنامهی مشخصی واسه زندگیم ندارم و همهی تمرکزم رو روی کارم گذاشتم از خودم غافلم.
مامان حالش خوب نیست. هر روز یه عالمه دارو مصرف میکنه و کمر دردش شدت پیدا کرده. بهش میگم همین که داره غذا درست میکنه خیلیه! سه چهار کیلو بار هم نباید بلند کنه. اما همهش تو حال و هوای گذشته است و دوست داره مثل سابق کار کنه. برای همین تا میآد یه کار کوچولو انجام بده کمر دردش پیش میآد و کل روز یه جا دراز میکشه.
نمیدونم تو این اوضاع و احوال باید چه کار کنم. از این خونه برم؟ مهاجرت کنم؟ بمونم؟ واقعا تصمیم سختیه. امروز بهش گفتم خونهمون بزرگه. اگه مشتری خوبی پیدا شد بفروشیم و یه آپارتمان کوچیکتر بگیریم تا راحتتر به کارها برسی. الان باید با نوههات سرگرم باشی و تفریح کنی، نه اینکه درگیر امور خونه باشی. اون هم خونهی ما که کارهاش تمومی نداره. از طرف دیگه، میدونم اینجا رو خیلی دوست داره چون با عشق اینجا رو درست کرد.