0169
خواب آشفتهای دیدم و تقریبا چیزی ازش یادم نمونده. تو خواب و بیداری بودم که سر و صداهایی از پشت بوم شنیدم. نمیدونم موشه یا گربه، ولی خیلی سر و صدا میکرد. اول فکر کردم از تو حیاط این صداها رو شنیدم و دزدی چیزی هست. گوشهام رو تیز کردم و متوجه شدم نه، از پشت بومه. بعد به حیاط رفتم. قطرات لطیف مه روی پوستم مینشست که خیلی سر حالم آورد. خنکی ملسی همه جا رو گرفته. به نظرم امسال پاییز زودتر از راه رسید.