0789
جدی مملکتی ساختند که باید بگذارندش تو موزه، تا درس عبرتی شیم برای ملتهای دیگه! آخه این چه وضعشه؟! صبح تا ظهر تو مزرعه، مثل چی کار کردم و عرق ریختم، و زمانی که خسته و کوفته اومدم خونه دیدم برق قطعه. ناهار رو با همون تنِ خیس از عرق خوردم و رفتم خوابیدم. و زمانی که بیدار شدم خاله زلیخا و شوهرش اومدند. و جالب اینجاست که حالا برق بود ولی آب نبود. و منِ بدبخت کامل عرقسوز شده بودم!! بعد از رفتنشون، آب اومد و حمله کردم سمت حموم تا عرقی که از ظهر رو تنم مونده بود رو دم غروب بشورم و پاک کنم!!
تازه، همهی این اتفاقها داره واسه کسی میافته که مثلا تو یکی از استانهای پر از آب زندگی میکنه... کسانی که تو مناطق خشک و بیآب زندگی میکنند چی میکشند؟