0709
صبح زود، حدود شش، به مزرعه رفتم. تقریبا چهار پنج روز بود که سر نزدم. دقیقا از چهارشنبه هفته قبل! علفهای هرز خیلی بلند شدند و نمیدونم از کجا شروع کنم. بوتههای بادمجون و گوجه و خیار رو دارند میپوشونند. هم دلم میخواد تر و تمیزشون کنم و هم میخوام بیخیال شم. با همهی اینها امروز یه خرده علف هرز گرفتم. یه عالمه کدو سبز چیدم و حدود یکی دو کیلو خیار! کدو حلوایی هم چیدم. وقتی محصولاتم رو خونه آوردم مامان خوشحال شد و خیلی تشکر کرد! بهش گفتم چاکر مادر خوبم هم هستم! :)
الان هم ناهارم رو خوردم و احتمالا میرم سراغ تماشای بتمن و لالای بعد از ظهری. راستی، بین این ابرقهرمانهای سینما شیفته بتمن هستم. سوپرمن و اسپایدرمن و بقیه ابرقهرمانها نیروی ماورایی خودشون رو از ناکجاآباد میگیرند ولی بتمن تنها قهرمانیه که روی پای خودش میایسته و قدرتش رو قدم به قدم میسازه. واسه همین خیلی دوستش دارم.