0640
دیروز کل روز یا ابری بود یا نمنم بارون میبارید. بعد از ظهر وقتی از خواب بیدار شدم همین طور رو تخت دراز کشیده بودم و داشتم خیالپردازی میکردم که صدای عمه فوزی به گوشم رسید. از اتاقم بیرون اومدم و دیدم بله! مامان و عمه تو اتاق پذیرایی نشستند و دارند حرف میزنند. سلام و علیک کردم. مثل اینکه تازه اومده بود و منتظر بود عمه سوزی و خانوادهش بیان دنبالش و با هم برن. رفتم چای دم دادم و میوه آوردم و کنارشون نشستم. تعریف میکرد که ساعتی قبل با عمه سوزی خونهی عمو ارسلان بودند و داشتند راجع به فروش ارثیهشون و این حرفها بحث میکردند. عمه سوزی ناراحت بود که چرا هیچ کس به حرفش توجه نمیکنه و الا و بلا سهمش رو میخواد و میخواد واسه پسرش ال کنه و بل کنه. عمه فوزی میگفت کسی مخالفتی نداره ولی خواهرزادهش که پسر عمهی بنده باشه هم آدمی نیست که بخواد کاری کنه و آخرش این پولها رو هدر میده. این وسط هم آقا رحیم میخواد پول عمههای ما رو بخوره و انتظار داره کسی چیزی بهش نگه. خلاصه که اوضاع قر و قاطیه! بعد عمه سوزی هم هر بار میگه میخواد شکایت کنه و حقش رو بگیره. بقیه هم میگن شکایت کردن نداره و درست نیست اعضای خانواده نسبت به هم شکایت کنند و سر این مسائل بیاهمیت پاشون به دادگاه باز شه، و باید با سیاست عمل کرد. من و مامان هم فقط گوش کردیم و گوش کردیم... تا اینکه عمه سوزی زنگ زد و گفت اونا نمیآن ولی دلاور میآد دنبالش. دلاور اومد. خیلی وقت بود ندیده بودمش. لاغر شد و معلوم بود اعتیاد داره. میگفت میخواد گروه تشکیل بده و فلان و بهمان کنه و بعد بیهوا بهم گفت دنبال آدمی مثل من میگرده تا تو گروهشون باشم و کارهای گرافیکی وبسایت و اینها رو انجام بدم. من هم یه جواب سر بالا دادم. انگار آدم قحطه که بخوام با این همکاری کنه. نه از نظر سنی به هم میخوریم و نه از نظر رفتاری و فکری و نه اصلا آدمی هست که دو تا کار درست و حسابی در طول زندگیش انجام داده باشه... و بعد یهو میخواد فیل هوا کنه. بعضیا پیش خودشون چی فکر میکنند؟ فکر میکنند همه باید دولا شن و سواری بدن بهشون! هه! اگر دفعهی بعد چنین حرفی ازش شنیدم رک و پوستکنده میگم نه!
امروز هم به مزرعه نمیرم و به امور خونه میرسم. از سهشنبه نرفتم و اصلا نمیدونم وضعیت بوتهها چطوره! دیروز سه طرح تایپوگرافی کار کردم و امروز هم احتمالا چهار پنج تای دیگه کار میکنم. سعی میکنم تا سه چهار روز آینده طرحهام رو آماده کنم و براشون بفرستم. خدا خدا میکنم طرحهایی که سری آخر فرستادم این هفته رو وبسایت قرار بگیره. فعلا فروش استیکرهام کم شده و نمیدونم تا تابستون دویست تا رو رد میکنند یا نه.