0255
صبح با کابوس بیدار شدم. یعنی خیلی خیلی زود! ساعت شاید حدود دو بود. لپتاپم همین طور روشن بود و ارباب حلقههای ۲ داشت پخش میشد. همون طور خوابآلود خاموشش کردم و خزیدم زیر پتو. داشتم فکر میکردم این کابوس راجع به چی بود ولی هیچ چی یادم نمونده بود. فقط میدونم تو خونه بودم و یه عده دور و برم بودند. گوش تیز کردم و متوجه شدم داره بارون میباره. آروم میبارید و صدای چکه چکههاش خیلی دلنشین بود. حالا مگه خوابم میبرد؟ گفتم چه کار کنم و چه کار نکنم دوباره لپ تاپم رو روشن کردم و همون طور دراز کشیده ادامه ارباب حلقهها رو دیدم تا کمکم چشمام باز سنگین شد و خوابیدم.
وقتی دیگه واقعا بیدار شدم همه خوابیده بودند. ساعت حدود پنج و نیم بود که برای آدم سحرخیزی مثل من دیره. پا شدم و رفتم صبحانه رو آماده کردم و باز نشستم سر لپتاپ تا خبرها رو یه نگاه بندازم و متأسفانه متوجه شدم کانادا در سال جدید میلادی میخواد بیست درصد از تعداد مهاجران جدید رو کم کنه و دیگه مثل سابق به آسونی ویزا نمیده!! شانس منه! خدا خدا میکنم مشکلی برام پیش نیاد و کارهام درست پیش بره.