0703
از آخرین باری که اینجا نوشتم حدود دوازده روز میگذره. در این مدت اتفاقهای زیادی افتاد. افراد زیادی کشته شدند. افراد زیادی خونههاشون رو از دست دادند. صدای انفجار از گوشه و کنار ایران شنیده شد. افراد زیادی با مهربانی و محبت آغوششون رو به روی هموطنهاشون باز کردند تا در این روزهای سخت تنها نمونند. و افراد زیادی هم با نهایت توحش و بیرحمی قیمتها رو چند برابر کردند تا از آب گلآلود ماهی بگیرند. در همین روزهای سخت بود که آدمها رو شناختیم. کسانی که هیچ انتظارش رو نداشتم جوانمردانه رفتار کردند و کسانی که فکر میکردم انسان هستند خوی حیوانیشون رو نشون دادند. بگذریم!
اما حالم در این روزها هیچ خوب نبود. بلاتکلیف و سردرگم. مأیوس و غمگین. تقریبا هیچ کار مفیدی انجام ندادم جز امور خونه و مزرعه. در خودم توان هیچ کاری رو نمیدیدم و با همهی اینها سعی میکردم روحیهم رو حفظ کنم. هر چند به نظر محال میرسید.
اینترنت تقریبا قطع بود و به غیر از بعضی وبسایتهای داخلی به هیچ وبسایتی دسترسی نداشتم. حتی بلاگفا هم نصف و نیمه بالا میاومد و برام عجیب بود که چطور بعضی از وبلاگنویسها همچنان میتونند بنویسند.
نمیدونم این آتش بس بین ایران و اسراییل موقتی هست یا ادامهداره، فقط میدونم کاری از دستم ساخته نیست و کمکم نیروی از دست رفتهم رو باید به دست بیارم و به زندگی ادامه بدم.