0381
دیروز ویدیوی طراحی تمساح رو ساختم. نمیدونم چرا از نظر صوتی مشکل پیدا کرد و هی تق تق صدا میده. ویدیوی قبلی هم این طوری شد. نمیدونم چطور میتونم برطرف کنم. در هر صورت آپلودشون کردم.
امروز صبح، بلافاصله بعد از بیدار شدن که حدود چهار و نیم بود، رفتم سراغ آمادهسازی شش استیکری که در طول هفته طراحی کرده بودم و برای گیکتوری فرستادم. تا الان بیست استیکر براشون فرستادم که به مرور روی صفحهم قرار میگیرند. سعی میکنم این هفته ده استیکر متنی دیگه طراحی کنم و جمعه آینده براشون بفرستم.
راستی، دیشب بارون بارید ولی خیلی شدید نبود. الان همه جا خیسه و آسمون هم بدجور گرفته است. هر لحظه ممکنه دوباره بباره. احتمالا سمت خونه مصطفی، شوهر نادیا، حسابی باریده. پدر مصطفی دو روز پیش فوت کرد. عمو میگفت ریهش مشکل داشت و مدتها بود سیگار میکشید. دو سه سالی میشد که سیگار کشیدن رو ترک کرد ولی دیگه کار از کار گذشته بود. دیروز همراه عمو و مامان و فرشیده رفتیم خونهشون. وقتی برگشتیم دیدیم عمه سوزی و معین دارند بازی تاج و تخت رو تماشا میکنند. قرار بود عمه فوزی بیاد که نیومد. مامان بهش زنگ زد و اون هم گفت مهدی سرش شلوغ بود و نتونست خودش رو برسونه. جالب اینجاست که صبح براش آبگوشت درست کرده بودیم و فکر کردیم شام رو آماده میکنیم. ولی این عمه نیومد و یه عمه دیگه از راه رسید :) عمه فوزی میگفت اگر بخواد بیاد شب دیر وقت میآد و میره خونه عمو، یا اینکه فردا صبح، که امروز باشه، خودش رو میرسونه.
امروز هم مراسم دارند. دو دل هستم برم یا نه. احتمالا میرم. ولی مامان اینا نمیآن. خونه ملی مهمونیه. قصد داشتم امروز یکی دو ویدیو درست کنم. نمیدونم میرسم یا نه. سعیم رو میکنم. ببینم میتونم قبل از پایان سال تعداد ویدیوهام رو به صد برسونم!
پ. ن: چند روزه پیکوفایل دچار مشکل شده و باز نمیتونم فایلهام رو آپلود کنم.
پ. ن ۲: در مورد درآمد حاصل از فروش استیکرها فقط میتونم بگم تا اونجا که میتونم باید استیکرهای جذاب و پرفروش طراحی کنم. به نظرم صد تا دویست استیکر میتونه فروش ماهانه خوبی داشته باشه. سعی میکنم تا پایان سال سی استیکر دیگه طراحی کنم.