آکستر

0372

امروز بالاخره کار موتور رو تموم کردیم. بعد از حدود چهل روز که تو این هچل افتادیم و کابل‌کشی کردند و بعد مجبور شدم موتور رو ببرم تعمیرگاه، امروز به محسن زنگ زدم و با هم رفتیم و موتور رو کار گذاشتیم. وقتی کارش تموم شد ازش خواستم بگه دستمزدش چقدر شد ولی گفت هیچ چی و نخواست چیزی بگیره. یه خرده اصرار کردم و خواستم حداقل پول کلید برق رو بهش بدم ولی گفت نمی‌دونه قیمتش چنده و باید سؤال کنه. جالب اینجاست که وقتی کارش تموم شد همین طوری سرش رو انداخت پایین و داشت می‌رفت. دیگه ازم نپرسید می‌خوام بمونم یا برم. خلاصه که بهش گفتم من هم می‌خوام بیام و برام صبر کنه.

وقتی رسیدیم نزدیک خونه بهش گفتم بیاد خونه‌مون و مامان باهاش کار داره. حالا جالب اینجاست که مامان باهاش هیچ کاری نداشت و خودش ازم خواسته بود با محسن حساب کتاب کنم. ولی چون می‌دونستم پول نمی‌گیره فکر کردم به مامان بگم بهش دستمزدش رو بده، بلکه از دست مامان گرفت. اول ناز کرد و گفت نمی‌آد و تو مغازه‌ش نشست. متوجه شده بود. رفتم تو خونه و به مامان گفتم اگر پول نقد داره بیاره چون محسن شماره کارت نمی‌ده. همین طور که داشتیم با هم حرف می‌زدیم یهو دیدم خودش اومد. دروازه حیاط باز بود.

هیچ چی دیگه، خودم رو کنار کشیدم تا پیشم معذب نباشه و مامان راحت‌تر باهاش حرف بزنه. دیدم باز داره تعارف می‌کنه و هی می‌گه جای مادرم هستید و فلان. بعد رفتم جلو و من هم شروع کردم به اصرار کردن. یهو بهش بر خورد و گفت تو دخالت نکن یا تو حرف نزن. من یه لحظه خنده‌م گرفت. اگه تقاضای من از مامان نبود، مامان اصلا اینقدر اصرار نمی‌کرد. این بدبخت فکر کرد چه تحفه‌ای هست که ما دو تایی داشتیم اصرار می‌کردیم. فقط گفتم مامان سختشه (که اصلا سختش نبود) و بهتره پول رو بگیره. در نهایت نگرفت و رفت، ولی یادم باشه دیگه به مامان نگم بیاد پول بده. اگر از دست خودم گرفت، گرفت و اگر هم نگرفت، نگرفت.

بعدش نشستیم ناهار خوردیم و یه خرده استراحت کردم. قصد داشتم بعد از ظهر بخوابم ولی تا پای لپ‌تاپم نشستم رفتم سراغ طرح جدید و بعد از یکی دو ساعت تموم کردم. یه خرده طرح‌ها رو بالا پایین کردم و بعد از آماده‌سازی شش طرح رو برای گیکتوری فرستادم. تصمیم دارم از فردا روزی دو طرح بکشم. یعنی فقط می‌خوام دیجیتالی‌شون کنم. ایده‌ها و طرح‌های اولیه رو قبلا کشیدم و به خاطر همین زمان زیادی نمی‌بره و احتمالا می‌رسم.

الان که دارم اینها رو می‌نویسم سرم یه خرده درد می‌کنه. فکر کنم به خاطر این باشه که کم آب خوردم. باید بیشتر مراقب خودم باشم. اتاقم هم کل پاییز و زمستون سرد بود. نمی‌دونم چرا شوفاژ مشکل پیدا کرد. امروز رفتم هواگیری کردم ولی باز مثل سابقه. هوا هم نداشت. آبش هم تمیز بود و از زنگ‌زدگی خبری نبود. در هر صورت به نظرم رسید مشکل خاصی نباید داشته باشه و در عین حال انگار مشکل داره که گرم نمی‌کنه. این سردی اتاق هم باعث می‌شه شب‌ها بخوام زودتر بخوابم و نتونم اون طور که باید و شاید کار کنم.

   جمعه ۱۲ بهمن ۱۴۰۳، 18:48  توسط شبگرد  |