آکستر

0130

هر آدم به خلوت و تنهایی احتیاج داره. یه جایی که دور از چشم بقیه راحت و آسوده خود واقعی‌ش رو بروز بده. به دور از برچسب‌گذاری‌ها، اتهام‌ها و با انگشت نشون دادن‌های اطرافیان و کسانی که می‌شناسه و اون رو می‌شناسند. قرار نیست تو این خلوت و دوری از بقیه کار به خصوص یا غیرانسانی انجام بگیره. اتفاقا حتی ممکنه کارهای مثبت و خوبی هم انجام بشه‌، اما قضیه اینه که آدم دلش نمی‌خواد بقیه بدونند. نمی‌دونم علت این پنهان‌کاری یا میل به ناشناس موندن در چیه. فقط می‌دونم هر شخص دلیل خودش رو داره و شاید حتی بشه گفت اجتناب‌ناپذیره، چون مگه می‌شه در طول زندگی، از توی خونه و محله بگیر تا مدرسه و دانشگاه و محیط کار، دروغ نشنیده باشیم؟ یا مورد قضاوت بی‌رحمانه دیگران قرار نگرفته باشیم؟ حتما یه چیزهایی دیدیم و شنیدیم که دلمون شکست.

یادم می‌آد وقتی بچه بودم همیشه دلم می‌خواست یه خونه درختی می‌داشتم تا بتونم بین زمین و آسمون، به دور از چشم بقیه، تنها بمونم. یا معمولا به پشت بوم می‌رفتم و ساعت‌ها تو عالم خیال سیر می‌کردم. یا دوست داشتم یه گوشه‌ی حیاط، دور از چشم خانواده، بازی کنم. در واقع این خلوتگاه برای من یه جور پناهگاه بود. وقتی به عمق قضیه می‌رم می‌بینم هنوز هم چیزی تغییر نکرده؛ فقط شکل ماجرا عوض شده. مثلا همین وبلاگ می‌تونه همون پناهگاه من باشه. فقط می‌دونم نیاز به تنهایی در من هست. به همون اندازه که نیاز به آدم‌های دیگه در من هست. یعنی نه میل به تنهایی و دوری از آدم‌ها رو می‌تونم انکار کنم، و نه میل به بودن با افراد دیگه. شاید راه حل درست و اساسی ایجاد تعادل بین تنهایی و بودن در کنار مردمه.

   جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳، 18:4  توسط شبگرد  |